روزی کودکی پاک و معصوم بودیم , در خانه ایی زندگی میکردیم که مربیانی ,ما
را تحت آموزش قرار می دادند, در نوار خالی ما ,آنچه به ما گفته می شد , ما آنها
را ضبط می کردیم و آن آموخته ها برای ما اصل شدند, و ما آنها را به صورت اصول
و روش زندگی بکار بستیم,حالا اگر مربیان ما آنچه به ما آموزش دادند ,اساسش
کینه و نفرت و خشونت و حسادت و دروغ و ریا و انواع و اقسام از این قبیل اصول,
که اصل و اساس واقعی در آفرینش و هستی و وجودی ندارند و موجود یت ندارند
و حقیقت ندارند, اگر اساس ومبنای عمل و عکس العمل ما ,آنچه در بالا ذکر شد
باشند , رفتارهای ما غیرواقعی است و ما انسانی غیر واقعی هستیم چون رفتار
های ما ریشه هایی غیر واقعی دارند,ولی اگر مربیان ما ,ما را به آنچه در این دنیا
هستی دارند و موجودیت دارند ,بر اساس آنها آموزش دادند ,مثلا همکاری, محبت
, صلح , بخشش , عشق , و صدها نمونه مثل آنها , اساس رفتارهای ما , اصل و
اصولی واقعی و حقیقی دارند , در این صورت ما انسانی واقعی هستیم , و خلاصه اینکه اگر ما امروز واقعی و یا غیرواقعی هستیم اصلا ربطی به اینکه چه شدیم ندارد ,حالا اگر الان دکتر و پرفسور هم که باشیم این بعد از آن یادگیری بوقوع پیوسته , نه قبل از آن ,پس این مسله الان , نبایدما را گول بزند ,که آن آموختن ها هنوز سرجایش باقی است و آنچه امروز هستیم خللی به آن وارد نکرده است.
کلمات کلیدی: